قوله تعالى: یا أیها الذین آمنوا إذا قیل لکمْ تفسحوا فی الْمجالس فافْسحوا یفْسح الله لکمْ. بعضى مفسران گفته‏اند: فافْسحوا یفْسح الله لکمْ فى القبور. اگر میخواهى که فردا چون در خاکت نهند گور بر تو فراخ بود، و عروس‏وار ترا در خواب کنند، امروز جاى بر مسلمانان فراخ‏دار و رنج خویش از ایشان بازدار. اى مسکین خبر ندارى که گورخانه ظلمت است و کان وحشت است و مکان وحدت و منزل غربت. لشگرگاه حشرات و موضع حسرات، یکى را حفره دوزخ است، یکى را روضه بهشت. چراغ ایمان آنجا افروزند و سیاهى شب کفر آنجا آشکارا کنند! در زیر پهلو آنجا یا مهاد طاعت بود، یا حسک معصیت در زیر سر یا و ساده رحمت بود، یا خشت لعنت. سائل یا مبشر و بشیر بود، یا منکر و نکیر. جواب یا از نفس صنم دهند، یا از تلقین صمد. چون جواب داد از دو بیرون نباشد یا بر تخت بخت خوابش چون خواب عروس بود، یا بختش نگون و طالعش منکوس و منحوس بود.


یزید بن مذعور گوید: اوزاعى را بخواب دیدم، گفتم: مرا خبر ده از آن عمل که بهترین اعمال است تا بدان تقرب کنم. گفت: هیچ درجه بلندتر از درجه علماء ندیدم، و از آن گذشته درجه اندوهگنان. این خواب موافق آنست که رب العالمین گفت: و الذین أوتوا الْعلْم درجات علماء دین و فقهاء اسلام را درجات بلند دادند، هم در دنیا و هم در عقبى. در دنیا بمرتبه و شرف و وراثت و خلافت مصطفى (ص) که میگوید: «العلماء ورثة الانبیاء»، «فضل العالم على سائر الناس کفضلى على ادناهم».


چندان که درجه مصطفى (ص) در عالم نبوت بر درجات خلق فضل دارد، درجه عالم در عالم ولایت بر درجه دیگران فضل دارد. اما این شرف و منزلت عالمى را باشد که در باغ سینه وى همیشه عبهر مهر حق بود، نسرین شوق و ریحان انس و گل مودت روید. دل وى معدن انوار حقیقت و خزینه اسرار ربوبیت بود. جان وى کعبه وصل و قبله قبول و حرم حرمت بود. سر وى از حقایق و دقایق محبت آگاه بود. وجد وجود و کشف شهودش همراه بود. عالم چون برین صفت بود، درجات وى در عقبى برتر از درجات دنیا بود. قال الله تعالى: «و للْآخرة أکْبر درجات و أکْبر تفْضیلا» چنان که در دنیا بمنازل طاعات و عبادات و حقایق مکاشفات و مواصلات از عامه خلق برگذشت، فردا او را از منازل بهشتیان بر گذرانند تا در علیین عندلیب باغ عندیت بود، باز راز احدیت بود، طاووس بوستان قدس بود، دل در قبضه عزت و جان در کنف مشاهدت «فی مقْعد صدْق عنْد ملیک مقْتدر». و فى الخبر عن النبى: «ان اهل الجنة لیتراءون اهل علیین کما ترون الکوکب الدرى فى افق السماء و ان ابا بکر و عمر لمنهم و انعما».


یا أیها الذین آمنوا إذا ناجیْتم الرسول فقدموا بیْن یدیْ نجْواکمْ صدقة امیر المومنین على (ع) گفت. در بعضى روایات، که: چون این آیت فرو آمد، یک دینار بصدقه دادم و ده سوال از رسول خدا کردم. گفتم: یا رسول الله کیف ادعو الله، خداى را جل جلاله چون خوانم و چگونه پرستم؟ گفت: «بالصدق و الوفاء.»


عهدى که روز «بلى» با وى رفته بوفاى آن باز آیى و در گفتار و کردار خود صدق بجاى آرى. آنچه نمایى دارى و آنچه گویى کنى و از آنجا که آواز دهى باشى. گفتم: «ما اسأل الله»؟


از خدا چه خواهم؟ گفت: «السلامة فى الدنیا و الآخرة»


در دنیا و آخرت سلامت دل از آفات بشریت و عافیت تن از انواع بلیت. گفتم: «ما اصنع لنجاتى»؟


چکنم تا در انجمن رستاخیز از رستگان باشم؟ ایمن از فزعات قیامت و رسیده بدرجات جنت؟ گفت: «کل حلالا و قل صدقا»


آنچه خورى حلال خور و آنچه گویى صدق گوى. حرام را بخود راه مده، که حرام بد سرانجام بود. از دروغ بپرهیز که هر که دروغ گوید در دو جهان بد نام بود. گفتم: «ما الحیلة»؟


حیلت چه کنم تا آن بود که من خواهم؟ گفت: «ترک الحیلة حیلة، حیلت بگذار و بدانکه همه آن بود که الله خواهد و حیلت و تدبیر بنده هرگز با تقدیر الله برنیاید. گفتم: «ما على»؟


بر من چیست از احکام تا بگزارم؟ و از عهده آن بیرون آیم؟ گفت: «امر الله و رسوله»


بهر چه الله فرمود از واجبات و مفروضات و هر چه رسول گفت از مسنونات و مندوبات. گفتم: «ما الراحة»؟


آسایش و راحت چیست؟ قال: «الجنة».


گفت: راحت آنست که در بهشت با نعمت فرود آیى و از دوزخ با عقوبت ایمن شوى. گفتم: «ما السرور»؟ قال «الرویة»! گفتم: شادى چیست و آن کامشادى کى؟ گفت: شادى آن شادى که شب فراق بسر آید و صبح وصال از مطلع اقبال برآید و بنده شاهد جمال ذو الجلال بیند. گفتم: «ما الحق»؟ قال: «الاسلام»!


گفتم: آن حق که باطل را در آن راه نیست چیست؟ گفت: دین اسلام. گفتم: «ما الفساد»؟ قال: «الکفر»!


آن فساد و تباهى که از راستى و پاکى دور است چیست؟ گفت: کفر ورزیدن و حق بپوشیدن. گفتم: «ما الوفاء» وفا چیست و مرد وفادار کیست؟ قال: «شهادة ان لا اله الا الله» گفت: کلمه شهادت گفتن و بر ایمان و توحید و اخلاص مستقیم بودن.